بکار رفتن. هزینه شدن. خرج شدن: صرف شد آن بدره هوا در هوا مفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی. سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر. سعدی. کنون که رغبت خیر است زورطاعت نیست دریغ نقد جوانی که صرف شد بمحال. سعدی. دست رنج تو همان به که شود صرف بکام دانی آخر که بناکام چه خواهد بودن. حافظ. ، طی شدن. سپری شدن. گذشتن: عمر گرانمایه در این صرف شد تاچه خورم صیف و چه پوشم شتا. سعدی. حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو با همه سعی اگر بخود ره ندهد چه حاصلم. سعدی. بگو تا به از زندگانی بدستت چه افتاد تا صرف شد زندگانی. سعدی. بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم از عمرآنچه صرف خور و خواب میشود. صائب
بکار رفتن. هزینه شدن. خرج شدن: صرف شد آن بدره هوا در هوا مفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی. سعدی اگر خون و مال صرف شود در وصال آنت مقامی بزرگ وینت بهایی حقیر. سعدی. کنون که رغبت خیر است زورطاعت نیست دریغ نقد جوانی که صرف شد بمحال. سعدی. دست رنج تو همان به که شود صرف بکام دانی آخر که بناکام چه خواهد بودن. حافظ. ، طی شدن. سپری شدن. گذشتن: عمر گرانمایه در این صرف شد تاچه خورم صیف و چه پوشم شتا. سعدی. حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو با همه سعی اگر بخود ره ندهد چه حاصلم. سعدی. بگو تا به از زندگانی بدستت چه افتاد تا صرف شد زندگانی. سعدی. بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم از عمرآنچه صرف خور و خواب میشود. صائب
پاکیزه شدن. بی غل و غش شدن. نقیض کدر شدن: تا روی به جنبش ننهد ابرشغبناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک. منوچهری. از این گونه تضریبها میساختند تا دل وی بر ما صافی نمیشد. (تاریخ بیهقی). وبدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه). که لئیمان در جفا صافی شوند چون وفا بینند خود جافی شوند. مولوی. ، مسخر شدن. بی منازع شدن. مستخلص شدن: آن پادشاهی همه بگرفت و آن دههاکه ویران بود همه آبادان کرد [اردشیر] و برابر مداین شهری بنا کرد و به پارس بازآمد و به اصطخر نشست و آن پادشاهی و آن ممالک او را صافی شد... (ترجمه طبری). عبداﷲ پسر خویش محمد را در هرات امیر کرد و به مرو باز شد و همه خراسان او را صافی شد و این سال شصت وپنج بود... (ترجمه طبری). و بشار را بکشتند و بست و سواد آن، صالح بن النصر را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 192). چون وقت نماز پیشین بود درهاء حصار بگشادند و شهر امیر طاهر را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 349). وحسن امارت بگذاشت و پادشاهی معاویه را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 90). چون عبداﷲ زبیر بر تخت خلافت بنشست - رضی اﷲ عنه - به مکه، و حجاز و عراق او را صافی شد. (تاریخ بیهقی ص 186). خبر فتح مکران آوردند و صافی شدن این ولایت. (تاریخ بیهقی ص 240). وی [سبکتکین] بدان وقت که به بست رفت و بایتوزیان را بدان مکر و حیلت برانداخت و آن ولایت وی را صافی شد. (تاریخ بیهقی ص 458). تا همگنان را برداشت [اردشیر] و جهان او را صافی شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 19). بر وی جمع شدند و تابع او گشتند و پادشاهی (او را) صافی شد. (مجمل التواریخ و القصص). همه خراسان و ماوراءالنهر بر امیر سعید صافی شد. (تاریخ بخارا ص 112). و رجوع به صافی شود
پاکیزه شدن. بی غل و غش شدن. نقیض کدر شدن: تا روی به جنبش ننهد ابرشغبناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک. منوچهری. از این گونه تضریبها میساختند تا دل وی بر ما صافی نمیشد. (تاریخ بیهقی). وبدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه). که لئیمان در جفا صافی شوند چون وفا بینند خود جافی شوند. مولوی. ، مسخر شدن. بی منازع شدن. مستخلص شدن: آن پادشاهی همه بگرفت و آن دههاکه ویران بود همه آبادان کرد [اردشیر] و برابر مداین شهری بنا کرد و به پارس بازآمد و به اصطخر نشست و آن پادشاهی و آن ممالک او را صافی شد... (ترجمه طبری). عبداﷲ پسر خویش محمد را در هرات امیر کرد و به مرو باز شد و همه خراسان او را صافی شد و این سال شصت وپنج بود... (ترجمه طبری). و بشار را بکشتند و بست و سواد آن، صالح بن النصر را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 192). چون وقت نماز پیشین بود درهاء حصار بگشادند و شهر امیر طاهر را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 349). وحسن امارت بگذاشت و پادشاهی معاویه را صافی شد. (تاریخ سیستان ص 90). چون عبداﷲ زبیر بر تخت خلافت بنشست - رضی اﷲ عنه - به مکه، و حجاز و عراق او را صافی شد. (تاریخ بیهقی ص 186). خبر فتح مکران آوردند و صافی شدن این ولایت. (تاریخ بیهقی ص 240). وی [سبکتکین] بدان وقت که به بست رفت و بایتوزیان را بدان مکر و حیلت برانداخت و آن ولایت وی را صافی شد. (تاریخ بیهقی ص 458). تا همگنان را برداشت [اردشیر] و جهان او را صافی شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 19). بر وی جمع شدند و تابع او گشتند و پادشاهی (او را) صافی شد. (مجمل التواریخ و القصص). همه خراسان و ماوراءالنهر بر امیر سعید صافی شد. (تاریخ بخارا ص 112). و رجوع به صافی شود